WW.fasheghm.LoxBlog.Com
فـک کن .. ایــن هـمـــــــه حـرف رو کیبـورد باشـه و تـــو نتـونی اون چیــزی شکـــ نکـــــن ! آیــ●ــنده اے خوـاهــم ساختــــ کــه گذشتـــه ام جلویش زآنــو بـــزند ! قـــرآر نیستــــ مـــن هـــم دلِ کَسِ دیگـــری را بسوزانـَــم ! برعکـــس کســے را کــه وارد زندگـــیم میشود آنقـــــدر خــــوشـــبـ ♥ــتـــــ میکنــم کـــه بـــه هر روزے کـــه جاے " او " نیستــــے بـــه خودتـــــ لعنتـــــ بفرستــــے! لعنتیـــ !!! زنـבِگـــےِ زَنــگ تَفریــפـــےِ شايد تو چه میفهمی از روزگارم یه لحظه گوش کن خدا… به زخم هایم خیره نشو ! با نگاهت به آتش میکشی وفاداریم را !مگر تنها ندیده ای ؟ ؟ ؟\ میدونی "دلــــم" چی میخواد؟ خدا بیاد، بهم بگه ""دیوونم کردی""! بـــیا اینم همونی ک میخواستی!!! مــامـاטּ ؟! مـن .. غمــهایــی کـه .. بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی … قــیـامـتی سـت ! چه دردیست در میان جمع بودن ولی در گوشه ای تنها نشستن.... به رسم دوستی دستی فشردن ولی با هر سخن قلبی شکستن مینویسم نامه ای و روزی از اینجا میروم* هـــــر روز صبـــــح ﮔﺎﻫـــﯽ … ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺩﻟﺖ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﮐﻪ … مطالب من مخاطب خاص ندارد... شادم ولی گاهی دوست دارم برای دل خودم کلبه دلتنگی داشته باشم من بودم وتو و یک عالمه حرف… و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!! کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی یک آه چقدر وزن دارد دیگرتمام شد.....همه چیزتمام شد.... این روزها سخته بگی سخته و کسی نباشه بگه چرا؟ چته؟ چی سخته؟ نترس من هستم شایدم چون برگای پاییزی زیر پاش بود صدا رو نشنید خیلی دیره وقتی که... تازه می فهمی اونی که از همه ساکت تر بود بیشتر از همه دوستت داشت... ولی تو حواست به شیرین زبونی یه عشق دروغیه!!! آخرین نامه ای که برایم فرستادی را به خاطر داری؟؟ چه حرف های تلخی زدی و دلم را هزار تکه کردی... حتی به خودت زحمت ندادی برای آخرین بار به دیدارم بیایی گاهی اینقدر غم تو سینم جمع میشه که با خودم میگم: اگه این همه غم تو دل کوه باشه چی میشه؟حتما میشکافه!!!اما کوه با چشمه غمشا میریزه بیرون و من با چشمام..! بچه که بودم بدجور از دختر بودن راضےبودم...! روبھ روی آینھ مےنشستم وکلےکیف مےکردم! دختربودنم را دوست داشتم...چون مےتوانستم لباس ھای آستین پفے ودامن تورتورے بپوشم...! چون مےتوانستم راحت گریھ کنم...راحت خودم رالوس کنم...راحت قھر کنم...راحت...! اما حالا ھرچھ بزرگتر مےشوم...بیشترمےفھمم دنیاےدخترانھ ام چقدر تاریک است...اینکھ ھرکارےبکنم برایم گران تمام مےشود...! وقتےدخترے بایدقید ھمھ چیز رابزنے تابرایت حرف درنیاورد...کھ با انگشت نشانت ندھند...کھ تورا بھ خاطرگناھ نکردھ سرزنش نکنند...کھ نمےدانم،اصلا بگذریم!! کم کم دارم باھمھ چیزکنارمےآیم...با اینھمھ بےانصافے وبےرحمے...فقط از این خوشحالم...کھ ھنوز ھمان دختربچھ اےھستم...کھ قھرمےکنم...وچندثانیھ بعدیادش مےرود براےچھ قھر کردھ...!من ھنوز ھمان دختربچھ اےھستم کھ باداشتن دلخوشےھاےکوچک خوشبخت است چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟ ..! گفتم : ميري؟ به سلامتی دوست دختری که بخاطردوست پسرقاتلش که توزندانه همه خواستگاراشوردمیکنه ولی خبرنداره خیلی وقته اعدامش کردن کـــاش اون لحـــظه ای که یکــــی ازت میـــپرســـه حالـــت چطــوره؟ و تـــو جـــواب میــدی خوبـــــم! کســی باشــه که محکـــم بغـــلت کـــنه و آروم تو گوشـــت بگـــه میـــدونم خــوب نیســ…ــتی م چقدر سخت است تشییع عشق روی شانه های فراموشی، وقتی میدانی پنج شنبه ای نیست تا رهگذری بر بی کسی فاتحه بخواند! مــــرد چــیزی داره بــه نـــام غـــرور
رو که می خـوای ... اونی که حرف دلتــه رو تایپش کنـــــــــــی ! سلامتــی حــــــــرفای دلـم که هیشکـــی ازش خبـر نــــــــــــــداره
...
امـــآ …
نـگرآטּ نبـآش لعنتــــی!!آسوده بــــرو!!
بـہ ڪســے نـخوآهـَمـ گـفـت ڪہ
در پس ِ مـشڪلآت و درد هـآیـے ڪہ
تـو بـرآیـمـ سـآخـتـے و تحمـل ڪردمـ …
... در پس ِ نـآمردے و نـآمـهربانے هـآیـے ڪہ دیـدمـ و دَم نـزدمـ …
در پس ِ بـے مـعرفـتـے هـآیـے ڪہ دیدمـ و
معرفت هــآیـے ڪہ بہ خـرج دآدمـ ،
مـטּ مــَرد تــَر بـودمـ !...
کـפּتـآـﮧ اَسـت
یـآבِمـآטּ بـآشَـב
زَنـگ بَعـב פـسآبــ בآریـــم
اون داد بزنه ؛
شايد اون فحش بده ....
شايد اون تلفن رو روت قطع کنه !
شايد اون ديگه نخواد ببينتت ،
شايد اون ازت متنفر باشه ......
اما تو ....
شعور داشته باش و داد نزن !
شعور داشته باش و فحش نده ....
شعور داشته باش و تلفن رو روش قطع نکن ،
شعور داشته باش و نخواه که نبينيش ؛
شعور داشته باش و ازش متنفر نباش ....
شايد اون خسته س !
شايد اون دلش از جايي گرفته ....
شايد اون نياز به تنهايي داره ؛
شايد اون دچار نوسان روحي شده ،
شايد اون دلش براي خودش تنگ شده
...؟
از دلتنگی ام ؟
گاهی به خدا التماس می کنم
خوابت را ببینم ... میفهمی؟فقط خوابت را...!!!
!
جدی میگم!!
نه بچه بازیه ،نه ادا اطوار…
اینور دنیا” حال ” خیلیااصلا خوب نیست… یه دستی به زندگیشون بکش لطفا
لحـافـ ـ مـטּ صـوُرتے بــوُد، چــرا سفـیـد شـده؟؟ !!
بـــالشم مثـل پنـبـــہ بــود، چـــرا مثـل سنـگـ ـ شـده ؟؟ !!! !
بــابـا ؟!
تــو ڪہ میدونسـتے از تــاریڪے میتــرسم.. چـرا لـامپــو روشـטּ نڪردی؟
مـگـہ داره بـــاروטּ میــاد.. !!!؟؟ چــرا هـمـہ جــا بـوُی خـاڪ ـ میـده ؟؟
مـטּ ڪہ دیـروُز حـمــوم بــودم.. چــرا منـو شستـטּ ؟؟ !
عشـقم .. ؟!!!
چــرا گـریـہ میڪنے؟؟ !
..::اروُم بــاش::..
مگـہ وقتـے زنـده بــوُدم ارزشــمـو فہـمیـدیــد؟ :)
دعــــا میکــــنم ..
تـــــو را داشــتـه بــــاشـم ..
تـــــو ..
دعــــا مــی کنـــی ..
دیگـــــر نبــــاشـــم !
…
بیـــــــــچــاره خـــدا !
.
.
.
چـشمــها را ..
خیـس نمیـــکنند ..
بـه “استـخـــوان” رسیـــده اند …!
دلت بگیره ولی دلگیری نکنی …
شاکی بشی ولی شکایت نکنی …
گریه کنی اما نزاری اشکات پیدا بشن …
خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری …
خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی …
.
از لـحـظه ای که زنــگ ِ تــلـفن بـــلـند مـی شـود ..
از جـــا مــی پَـــرم !
تــا لـحـظه ای کـه ..
مــثـل ِ هـمـیـشه ..
تــــو نـــیـستـی !
.
با خیال او ولی تنهای تنها میروم*
در جوابم شاید او حتی نگوید کیستی؟*
شاید او بگوید لایق من نیستی*
مینویسم من که عمردی با خیالت زیستم*کاهی از من یاد کن* حالا که دیگر نیستم*
شـــماره ات را مےگـــیرم
زنـــــی می گوید: دســتگــاه مشـــترک …
حرفــــش را قــطــع مےکنم
صدایـــت چرا انقـــدر عـــوض شـــده عزیـــزم؟
خوبی؟ ســــرما که نخورده ای؟
مے دانی دلـــم چقـــدر بـــرایـــت تنـــگ شـــده است؟
چنـــد ثانیــه ای ســـکوت مے کنم
من هـم خـــوبم
مزاحــمت نمے شوم
اصـــلا به روی خـــودم هـــم نمے آورم کـه نیــســتی !
ﻧﻤﯿﺸـــــــﻪ ﺩﺳــﺖ ﺍﺯ
ﺩﻭﺳـــــﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﯾﮑــﯽ ﺑﺮﺩﺍﺷــﺖ
ﺣــــــــــــــــــــــﺘﯽ ﻭﻗﺘــــﯽ ﺍﺯﺵﺩﻟﺨــــــﻮﺭی !///…
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﯾﮑﯽ ﺑﺎﺷﯽ ..
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺩﻟﺖ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﯽ ﺩﻭﺳـــﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ..
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺩﻟﺖ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﻓﺪﺍ ﮐﻨﯽ ..
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﻠﻘﺖ ﮐﺴﯽ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﮐﺮﺩﯼ؟
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﮕﻦ ﻋﺸــــــــــﻖ
ﺣـــــﺲ ﻗﺸﻨﮕﯿﻪ ! ﻣﮕﻪ ﻧﻪ؟///…
هــر چـــﮧ مــے دومــ ، نمــے رسمــ ..
نڪنــــد " ڪـلــاغ آخــر قــصـﮧ هــا " شده امــ !
دیگران دختردیروز نیستم..
دیگرنخواهم خندید... گریه هم نخواهم کرد....دیگرهنگام رفتن بیرون ازخانه به
خودم نمی رسم...
پس کجاست ان
دختردیروزی..
چرادیگربرایش فرقی ندارد کسی کنارش باشد یانه...
دلیلش رامیدانم.داستان زندگی ان
دختر را میدانم..
ازکجا شروع کنم ؟؟؟ازچه روزی بگویم؟؟؟
فقط میدانم روزی پسرکی درزندگی اش بوده
در قلیش بوده..اما...چراپسرک رفت ؟؟؟چرا...؟؟؟چرا..؟؟؟؟دیگرنمی خندم......
بیشتر از هر زمانی
دوست دارم خودم باشم !!
دیگر نه حرص بدست آوردن را دارم
و نه هراس از دست دادن را .....
هرکس مرا میخواهد بخاطر خودم بخواهد
دلم هوای خودم را کرده است ...
همین...
سخته سختیاتو تنهایی به دوش بکشی .
سخته وقتی میدونی سختیا با بودن یکی دیگه , دیگه سختی نیست و اون نیست .
رفت
خیلی راحت رفت
صدای قلبمم نشنید صدای خورد شدنشو
شاید دلیل نشنیدنش فریاد های من بود که میگفتم نرو
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!
گفت : آره
گفتم : منم بيام؟
گفت : جايي که من ميرم جاي دو نفره نه سه نفر
گفتم : برمي گردي؟
فقط خنديد.
اشک توي چشمام حلقه زد
سرمو پايين انداختم
دستشو زيره چونم گذاشتو سرمو بالا آورد
گفت : ميري؟
گفتم : آره
گفت : منم بيام؟
گفتم : جايي که ميرم جايه يه نفره نه دو نفر
گفت : برميگردي؟
گفتم : جايي که ميرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفت
ولي
اون مدتهاست که برگشته
وبا اشک چشماش
خاک مزارمو شست وشو ميده
بــرای هـــمین هــمه فــکر مــیکـنن دلــش از
ســنگــه
وگـــرنـه .. هـــزار بــار بــیشتر از زن بـه احـساسـات و
نوازش نــیاز داره
بــاور نــداری ؟؟؟
آهـــنگــی غــمگـین تـر از صــدای
گـریـه ی مــرد ســراغ داری ؟
تو نمیدانی که دختر بودن درد است .
دختر که باشی رفتن نگاه ها و دست ها سخت میشود.
دختر که باشی راحتر میشکنی .
دختر که باشی نگاه ها فرق دارند .
حتی اگر به تمام دنیا خوب نگاه کنی باز تمام دنیا میتواند
به تو بد نگاه کند….
دختر بودن گاهی واقعا یک درد است …. !
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |